روز سیزدهم محرم سال 61 هجری مجلس عمومی ابن زیاد برپاست. جشن پیروزی است و حاکم کوفه همه را به حضور می پذیرد اسیران جنگ هم حاضرند و سر بریده حسین در میانه مجلس است.
خانمی وارد مجلس شده که شکوه و متانتش از دیگر زن ها متمایزیش کرده. ابن زیاد از نامش جویا می شود. می گویند زینب دختر علی است، خواهر حسین
ابن زیاد رو به زینب می کند:
ستایش خدا را كه شما خانواده را رسوا ساخت و كشت و نشان داد كه آنچه میگفتید دروغی بیش نبود.
زینب با آرامش ولی محزون پاسخ می دهد:
"ستایش خدا را كه ما را به واسطه پیامبر خود گرامی داشت و از پلیدی پاك گردانید. جز فاسق رسوا نمیشود و جز بدكار، دروغ نمیگوید، و بد كار ما نیستیم بلكه دیگرانند و ستایش مخصوص خداست".
ابن زیاد زخم هایش تازه می شود و خشمگین تر سخن می گوید:
"دیدی خدا با خاندانت چه كرد؟"
زینب حکیمانه و عارفانه پاسخ می دهد:
"ما رایت الا جمیلا! جز زیبایی ندیدم! آنان كسانی بودند كه خدا مقدّر ساخته بود كشته شوند و آنها نیز اطاعت كرده و به سوی آرامگاه خود شتافتند
و بزودی خداوند تو و آنان را (در روز رستاخیز) با هم روبرو میكند و آنان از تو، به درگاه خدا شكایت و دادخواهی خواهند كرد، اینك بنگر كه آن روز چه كسی پیروز خواهد شد، مادرت به عزایت بنشیند ای پسر مرجانه!"
ابن زیاد خشمگین و برافروخته است قصد کشتن دارد اما اطرافیان منع می کنند.تعادل روحی اش بر هم خورده و آنچه در دل مکنون دارد بر زبان می راند:
"خداوند دلم را با كشته شدن برادر نافرمانت حسین و خاندان و لشكر سركش او شفا داد"
زینب پاسخ می دهد:
"به خدا قسم مهتر مرا كشتی، نهال مرا قطع كردی و ریشه مرا در آوردی، اگر این كار مایه شفای توست، همانا شفا یافتهای."
هیچ پاسخی برای ابن زیاد نمانده خوار و حقیر و شده خوی وحشیگری اش نمایان گردیده ، باید کلامی بگوید تا عرصه خالی نباشد ولی هیچ ندارد. ناچار می گوید:
"این هم مثل پدرش علی سخن پرداز است؛ به جان خودم پدرت نیز شاعر بود و سخن به سجع میگفت."
زینب با مظلومیت می گوید:
زن را با قافيه پردازى چه كار؟ در پایان همین مجلس بود که ابن زیاد همه حقد و غضبش را با زدن چوب به لب ودندان حسین بن علی به نمایش گذاشت. آن لب ودندان هایی که زید بن ارقم در همان مجلس گواهی داد که بارها پیامبر ص آنها را بوسیده است.
نظرات شما عزیزان:
:: برچسبها: مناظره حضرت زینب و ابن زیاد,