روزی مردی نزد روانپزشک معروف شهر رفت.وقتی پزشک او را دید،دلیل آمدنش را پرسید.مرد رو به پزشک کرد و از غم های بزرگی که داشت برتی پزشک تعریف کرد:دلم از آدم ها گرفته،از دو رویی،از نامردی ها،از تنهایی،از خیلی ها و...
مرد ادامه داد از این زندگی خسته شده ام،از این دنیا بیزارم،ولی نمی دانم چه باید بکنم ، خیلی وقت است که نخندیده ام.پزشک به مرد گفت:من کسی را می شناسم که می تواند مشکل تو را حل کند.به فلان سیرک برو...دلقک معروف شهر آنجاست.کسی است که همه را شاد می کند.مطمئنم اگر پیش او بروی مشکلت حل بشود.مرد از پزشک تشکر کرد و در حالی که از مطب بیرون می رفت ،رو به او کرد و گفت:مشکل من اینجاست ک آن دلقک خود من هستم!!
نظرات شما عزیزان:
:: برچسبها: +ایا زنان میخواهید یک دهکده جهانی داشته باشید, ایا زنان میخواهید میلیاردر شوید,